با ما همراه باشید

بلاکتوپیا

خلاصه کتاب دست های نامرئی (The Invisible Hands)

دست های نامرئی (The Invisible Hands) یک کتاب غیر‌داستانی نوشته استیون دروبنی، بنیانگذار و مدیر عامل شرکت مدیریت دارایی جهانی دروبنی (Steven Drobny) است.

منتشر شده

در

خلاصه کتاب دست های نامرئی (The Invisible Hands)

دست های نامرئی (The Invisible Hands) یک کتاب غیر‌داستانی نوشته استیون دروبنی، بنیانگذار و مدیر عامل شرکت مدیریت دارایی جهانی دروبنی (Steven Drobny) است. وی همچنین کتاب Inside the House of Money: Top Hedge Fund Traders on Profiting in the Global Markets  را به رشته تحریر درآورده است.

در این نگاه درونی به دنیای بازارهای مالی، مدیر دارایی استیون دروبنی، ۱۳ مصاحبه همه جانبه با سرمایه گذاران ماهری انجام می دهد که از بحران مالی سال ۲۰۰۸ عبور کردند. نتیجه این مصاحبه ها، بررسی گسترده ای است از اینکه چگونه معامله گران ماهر بازار، برای سرمایه گذاری های خود تصمیم می گیرند.

بحران سال ۲۰۰۸ چالش های شدیدی را ایجاد کرد

وجوه وقفی دانشگاه ییل (Yale) در طول بحران مالی سال ۲۰۰۸، نزدیک به ۷ میلیارد دلار (تقریبا ۳۰ درصد) کاهش یافت. در نتیجه، این دانشگاه مجبور شد صدها موقعیت شغلی را تعدیل کند و پروژه های ساختمانی جدید را به تأخیر انداخت. داستان در دانشگاه هاروارد نیز به همین منوال بود که در طول سقوط، نزدیک به یک سوم دارایی آن کاهش یافت. اما از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۸، موقوفات ییل و پورتفوی هاروارد به صورت میانگین، سود سالانه ۱۶ و ۱۴.۷ درصدی را تجربه کرده بودند.

در حالیکه هاروارد و ییل پس از گذراندن دوره ای درخشان در سال ۲۰۰۸ رکود را پیش روی خود می دیدند، صندوق های بازنشستگی بزرگ مانند سیستم بازنشستگی کارکنان عمومی کالیفرنیا (CalPERS)، پس از یک دوره رشد کمتر با سقوط مواجه شدند. بین سال های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۹ پورتفوی CalPERS سالانه کمتر از ۲.۵ درصد سود ایجاد کرد که بسیار کمتر از نرخ بازده مورد انتظار ۷.۷۵ تا ۸.۲۵ درصدی بود.

“مدیریت پول نیاز به بازنگری دارد، زیرا روش های قدیمی شکست خورده اند.”

روند نزولی بازار در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، این تجربه گران بها را برای بسیاری از افراد در مورد اصول اولیه مدیریت پرتفولیو ارائه کرد: هر چقدر هم که ریسک غیرمحتمل باشد، مدیران نباید خطر نوسانات و سقوط را نادیده بگیرند و حتی زمانی که شرایط آرام به نظر می رسد، آن ها باید توجه ویژه ای به میزان نقدینگی داشته باشند.

پول نقد، ابزار مهمی برای صندوق های پوشش ریسک

وجوه موقوفی و سرمایه های مرتبط با طرح های بازنشستگی به طور کامل در دوره های رونق اقتصادی سرمایه گذاری می شوند. “مدل وقف” سرمایه گذاری، تمام دلارهای موجود را به کار می گیرد، اما از آنجایی که این صندوق ها به دنبال دارایی های مشابه هستند، این مدل نیز نوسانات را تشدید می کند.

سرمایه گذاری با بازده مطلق می تواند رویکرد متفاوتی را ایجاد کند؛ بدین صورت که نگهداری وجه نقد به افراد این امکان را می دهد که از فرصت های سرمایه گذاری به محض پدید آمدن آن ها بهره ببرند. جیم لایتنر، مدیر صندوق یک دفتر خانوادگی، گزارش می دهد که به طور متوسط ​​۲۵ درصد از پرتفوی خود را به پول نقد اختصاص می دهد و در برخی مواقع، ۹۰ درصد دارایی خود را به پول نقد تبدیل می کند.

“اجرای مدل وقف، حرکت اساسی به سمت خرید دارایی های خیلی ارزان را دشوار می کند، زیرا پول نقد در دسترس نیست.”

در طول بحران سال ۲۰۰۸، نگه داشتن ذخایر پول نقد، به لایتنر اجازه داد تا در قیمت های مقرون به صرفه خرید کند.

به عنوان مثال، اوراق قرضه یورو غنا (Ghanaian Eurobonds)، حتی با وجود اینکه به مقدار کمی ریسک نکول وجود داشت، تنها با ۵۹ درصد ارزش اسمی خود معامله می شد. لایتنر از این فرصت استفاده کرد و به سود کلانی دست یافت. او پیش بینی بازار را به پیش بینی آب و هوا تشبیه می کند؛ به طوری که او نمی تواند تعیین کند که دمای هوا در ماه ژانویه آینده قرار است دقیقا چقدر کاهش یابد، اما مطمئن است ژانویه سردتر از آگوست خواهد بود. به همین ترتیب، یک سرمایه گذار می تواند با اطمینان پیش بینی کند که سهام در دهه آینده بالاتر از آنچه در حال حاضر است، معامله خواهد شد.

حتی پول هوشمند نیز می تواند سرمایه گذاری های غیرمنطقی انجام دهد

یک مدیر سوئدی گرداننده دارایی هایی با درآمد ثابت به اهمیت تمایز بین اشتباه و ضرر اشاره می کند. او اظهار می دارد که سرمایه گذاران حتی اگر همه کارها را به درستی انجام دهند، می توانند ضرر کنند و علیرغم اینکه بازار را نادرست خوانده اند، می توانند معامله ای سود ده داشته باشند.

علاوه بر این، سرمایه گذاران حرفه ای ممکن است همچنان مرتکب اشتباهات ابتدایی شوند؛ به عنوان مثال آنقدر شیفته یک معامله شوند که زیان های احتمالی را دست کم بگیرند و یا وقتی شرایط بنیادی تغییر می کند، از ارزیابی مجدد سرمایه گذاری خودداری می کنند.

“دانستن تئوری های اولیه مالی و محدودیت های آن می تواند از تفکر آشفته جلوگیری کند.”

با این حال، اشتباهات ناشی از بی دقتی ممکن است رخ بدهند. این مدیر سوئدی به مثال یکی از صندوق های بازنشستگی اشاره می کند که در مدل سازی پورتفوی خود، بازدهی ۴ درصدی اوراق قرضه دولتی تحت پوشش تورم را در نظر گرفته بود، زیرا این بازده تاریخی آن ها بوده است. اما در کمال تاسف، اوراق خریداری شده تنها ۲ درصد بازده برای صندوق به ارمغان آورد.

سرمایه گذاران زبردست، فرضیه هایی را در مورد بازار مطرح می کنند و سپس به طور منظم آن ها را مورد آزمایش قرار می دهند

جورج سوروس (George Soros) سرمایه گذار، در کتاب کیمیاگری مالی توضیح می دهد که چگونه فرضیه هایی را درباره مسیر بازار شکل می دهد و به دنبال فرصت های سرمایه گذاری متناسب با آن پیش بینی ها می گردد. یک سرمایه گذار ناشناس تحت نام «فیلسوف» رویکردی مشابه دارد، رویکردی که نظرات متفاوت اما معقول در مورد بازار را در نظر می گیرد.

به عنوان مثال، پس از رکود بزرگ، دو فرضیه معقول در مورد جهت آتی تورم مطرح شد؛ یکی معتقد بود که تورم برای یک دهه پایین خواهد ماند، در حالی که مکتب فکری دیگر بر این باور بود که یک موج محرک توسط بانک های مرکزی، باعث افزایش قیمت ها خواهد شد. فیلسوف اهمیتی نمی داد که کدام استدلال درست است، بلکه او بر چگونگی تفسیر نادرست سرمایه گذاران و قیمت گذاری نادرست نتایج احتمالی تمرکز می کرد.

“مقایسه بین گلف بازی کردن و معامله گری فراتر از اجرای آن هاست. در گلف، شما فقط می توانید کنترل بازی خود را در دست داشته باشید، نه نتیجه را.”

فرضیه های بازار می توانند بر موضوعات مختلفی مانند سیاست پولی، شکل منحنی بازده یا نوسانات ارز متمرکز شوند.

وقتی فیلسوف بر اساس یک فرضیه سرمایه گذاری می کند، باور اصلی خود را بر اساس نظم و قاعده مورد آزمایش قرار می دهد. اگر آزمایش نشان دهد ایده او اشتباه بوده است، معامله را پایان می دهد.

آزمون فرضیه، بیشتر در مورد کاهش ضررها در زمان اثبات یک نظریه نادرست صدق می کند تا پیش بینی های درست همیشگی.

رویکرد آزمون فرضیه با رویکردی که توسط سرمایه گذاران سازمانی استفاده می شود، متفاوت است (رویکرد سرمایه گذاران سازمانی به شدت به معیارها متکی هستند). این مدیران همیشه برای سرمایه گذاری مشتاق هستند، حتی زمانی که ریسک از کنترل خارج می شود. اگر مدیران خیلی زود از سرمایه گذاری خارج شوند، بازده آن ها از معیار تعیین شده عقب خواهد ماند و در چنین شرایطی ممکن است آن ها در خطر از دست دادن شغل خود قرار بگیرند.

فیلسوف، تجارت را با گلف مقایسه می کند؛ یک گلف باز می تواند یک ضربه عالی به توپ بزند، اما اگر توپ در مسیر صحیح حرکت نکند، نتیجه حاصل ضعیف خواهد بود. به همین ترتیب، یک معامله خوب انجام شده می تواند به دلایلی خارج از کنترل معامله گر، به سمت ضرر حرکت کند.

معامله گران باید نسبت به باز کردن معامله هایی با حجم بالا، محتاط باشند

یک معامله گر کالا (Commodity Trader) بیان می دارد که فقط ۵۰ درصد معاملات او درست هستند، اما او با بستن سریع معاملات زیان ده و حفظ معاملات سود ده، سود سالانه بالای ده درصد به دست می آورد. معامله گران اغلب آنقدر برای اجرای معاملات اشتیاق دارند که با حجم بالا وارد معامله می شوند، اما اگر بازار تغییر غیرمنتظره ای پیدا کند، معامله گر ممکن است مجبور شود تقریباً بلافاصله معامله خود را ببندد.

معامله گر کالا رویکرد سنجیده تری را اتخاذ می کند، چراکه می داند زمینه های سرمایه گذاری اغلب در طول ماه ها یا سال ها شکل ‌می گیرند؛ بنابراین او یاد گرفته است که عجله ای برای باز کردن معامله با حجم بالا نداشته باشد.

“البته، بازارها عادت دارند که شما را به شدت تحقیر کنند!”

معامله گر کالا یکی دیگر از درس های مهم و گران قیمت مدیریت ریسک را در اواخر دهه ۱۹۹۰ آموخت. با توجه به متورم شدن حباب دات کام، معامله گر کالا بر روی شاخص نزدک (NASDAQ)، موقعیت فروش باز کرد. در آن زمان ارزش فزاینده سهام های فناوری کاملا غیر واقعی بود، اما این اهمیتی نداشت. هنگامی که بازار با شتاب زیاد در حال رشد کردن است، اقدام به فروش تقریبا همیشه یک اشتباه است؛ حتی اگر فکر کنید بازار به شیوه ای کاملا غیر‌منطقی رفتار می کند.

تجربه هایی که با سختی به دست می آیند، به معامله گران مزیت مهمی می دهند

معامله گر بر اهمیت کسب تجربه، به ویژه در زمان های سخت تاکید دارد. از آنجایی که معامله گران با انواع مختلف بازار مواجه می شوند، شرایطی برای آن ها به وجود می آید که معامله گر آن را سرمایه رو ن‌شناختی (Psychological Capital) می نامد.

در واقع سرمایه روانشناختی است که به معامله گران کمک می کند تا بتوانند در شرایط ناپایدار، هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی جان سالم به در ببرند. اطلاعات می تواند یک مزیت حیاتی را ایجاد کند و برای تصمیم گیری در مورد معاملات، معامله گر کالا به تحقیقات میدانی تکیه می کند. او یک متخصص کشاورزی را استخدام می کند که به طور گسترده سفر می کند؛ برای مثال دو هفته را در برزیل سپری می کند تا نگاهی مستقیم به محصولات داشته باشد و با کشاورزان صحبت کند.

“یکسان سازی اطلاعات قیمتی، چه کیفی و چه کمی، یکی از چالش برانگیزترین جنبه های کاری است که انجام می دهیم.”

معامله گر کالا معتقد است که داده های رسمی همیشه قابل اعتماد نیستند.

به عنوان مثال در سال ۲۰۰۷، وزارت کشاورزی ایالات متحده (USDA) برداشت بزرگ محصول ذرت را پیش بینی می کرد، اما این برآورد با تحقیقات خود معامله گر کالا مطابقت نداشت. پیش بینی USDA باعث کاهش شدید قیمت ها شد. با این حال شش هفته بعد، USDA  پیش بینی اولیه خود را مطابق با پیش بینی معامله گر کالا تغییر داد و قیمت ذرت افزایش یافت.

الگوهای تاریخی همیشه آینده را پیش بینی نمی کنند

یک هجر کالا (Commodity Hedger – پوشش دهنده ریسک) که به عنوان مدیر یک صندوق تامینی فعالیت می کند، تا حدی با کم اهمیت جلوه دادن تحقیقات کمی که بر اساس داده های تاریخی تهیه می شوند، به دنبال ایده های سرمایه گذاری است که نادیده گرفته شده اند. او ادعا می کند که این تحلیل لزوماً بهترین جهت را ارائه نمی کند: “علم تجارت به گذشته اهمیت می دهد، اما هنر تجارت بر آینده متمرکز است”.

رویکرد آینده نگر هجر کالا، پس از آن به وجود آمد که او از طریق یک معامله بد، به سختی آموخت که اقدامات گذشته، واقعیت ها را تغییر نمی دهند.

“هر چیز کمی، هر چیز مربوط به اقتصاد، هر چیز محاسبه ای که می توان اعداد را در آن لحاظ کرد و به طور گسترده در دسترس است، همه بازتابی از گذشته هستند.”

هجر کالا متوجه شده است که تجربیاتش به او کمک می کنند تا فرصت های تجاری خوب را شناسایی کند.

به عنوان مثال، او در طول سفر خود به هنگ کنگ متوجه شد که خدمتکاران و پرستاران فیلیپینی به طور معمول به خانه پول ارسال می کنند. تحقیقات بیشتر تأیید کرد که جمعیت پراکنده فیلیپینی، تقاضای زیادی برای پزو فیلیپین ایجاد کرده است. این بینش، هجر کالا را تشویق کرد تا ترس از تورم را نادیده بگیرد و ارز را نگه دارد. این تصمیم که بر خلاف روند بازار بود، او را به سود خوبی رساند.

گاهی اوقات سنتیمنت حاکم بر بازار و سرمایه گذاران، بر اصول بنیادین غلبه می کند

یک معامله گر سهام (Equity Trader) در اوایل کار خود، ضرر زیادی را متحمل می شد، به طوری که طی دوران دانشگاه و پس از آن به طور مداوم در حال از دست دادن پول بود. سپس این معامله گر به شرکتی پیوست که قانونی را تحمیل می کرد و آن قانون شامل تعیین سطح حد ضرر برای هر معامله می شد. این شرکت همچنین معامله گران با تجربه‌ را برای راهنمایی کارآموزان مبتدی به کار می گرفت. با گذشت زمان معامله گر سهام یک درس مهم را آموخت؛ روانشناسی، به اندازه اصول بنیادی که اساس یک تصمیم معاملاتی را تشکیل می دهند، در معاملات اهمیت دارد.

“حتی معامله گران مجرب نیز زمانی که نا امید شده و یا در ضرر هستند، تمایل به تعقیب حرکت قیمت دارند.”

اهمیت روانشناسی و ماهیت غیرقابل پیش بینی بازارهای حبابی، زمانی مطرح شد که معامله گر سهام تلاش کرد تا طی دوره حباب دات کام، سهام یاهو را بفروشد. سهام یاهو به جای سقوط، ۵۰ واحد افزایش یافت. معامله گر سهام، موقعیت فروش خود را بست و یک معامله خرید را باز کرد و سهام ۵۰ واحد دیگر افزایش یافت. تا پایان روز، معامله گر سهام، ضرر خود را در معامله فروش جبران کرد و تجربه چشمگیری بدست آورد که تقاضای سرمایه گذاران می تواند بر تحلیل های هوشیارانه چشم انداز یک معامله غلبه کند.

خرید در قیمت های کف بازار همیشه جواب می دهد تا زمانی که خلاف آن ثابت شود

شکارچی (Predator) در تابستان ۲۰۰۷ به یک دیدگاه نزولی رسید. او در آن سال با فروش سهام شرکت های وام مسکن  و بهره برداری از سرمایه گذاران بلند‌ مدت که فکر می کردند سقوط بازار فقط یک کف قیمتی موقت است و قیمت ها دوباره افزایش خواهند یافت، پول زیادی به دست آورد. حتی زمانی که یکی از مدیران صندوق های سرمایه گذاری مشترک، مدام به موقعیت های خرید خود در شرکت محکوم به فنای Countrywide Financial می افزود، شکارچی سهام این شرکت را می فروخت.

“پول نقد یا اوراق قرضه دولتی تنها مواردی هستند که شما را در بحران نقدینگی نجات می دهند، راه دیگری وجود ندارد.”

شکارچی، خود را با عنوان ” یک فرد متفاوت در هر شش ماه ” توصیف می کند، چراکه رویکرد و دیدگاه او به طور مداوم بر اساس تحولات بازار تغییر می کند.

در سال ۲۰۰۷ و بهار ۲۰۰۸، شکارچی به شدت به بازار بدبین بود؛ به طوری که در یک کنفرانس مدتی قبل از بحران به مخاطبان خود هشدار داد که یک شرایط بحرانی در راه است. او در طول دوره رکود، استراتژی های خود را تغییر داد؛ ابتدا بر پول نقد، سپس اوراق قرضه شرکتی و در نهایت با خوش بینانه تر شدن چشم اندازش، بر روی سهام کمتر از ارزش‌ واقعی تمرکز کرد.

در پایین ترین میزان ارزش بازار در سال ۲۰۰۹، در حالی که صندوق های بازنشستگی و سایر سرمایه گذاران نهادی در حال فروش بودند، شکارچی، تمام سهامی را که می توانست خرید و جمع آوری کرد. شکارچی زمانی برنده می شود که کسانی که در طرف دیگر معاملات او هستند، شکست بخورند. گاهی اوقات، او مقدار کمی از سهام را می خرد تا رقبای خود را گمراه کند.

شکارچی واقعا نمی خواهد بازار بداند که او در مورد هر یک از دارایی های خود چه برنامه ای دارد.

یکی از مدیران صندوق بازنشستگی پیشنهاد می کند که سرمایه گذاران بخش بیشتری از پرتفوی خود را به اوراق قرضه اختصاص دهند

یک مدیر صندوق بازنشستگی که نامش فاش نشده استدلال می کند که بحران سال ۲۰۰۸ فرصتی عالی برای سرمایه گذاران ایجاد کرد تا در رویکرد خود نسبت به ریسک و تخصیص دارایی، تجدید نظر کنند.

این مدیر ادعا می کند که نوسان سهام، پنج برابر بیشتر از اوراق قرضه است. در حالی که اوراق قرضه تاثیر کمی بر عملکرد کلی یک سبد مالی دارند، هنگامی که نوسانات از کنترل خارج می شود، به عنوان یک ضربه گیر مهم عمل می کنند. به جای تخصیص معمول ۶۰ درصد سهام و ۴۰ درصد اوراق، او معتقد است که سرمایه گذاران باید فقط ۲۰ درصد به سهام و ۸۰ درصد سبد خود را به اوراق قرضه اختصاص دهند. این نسبت، بیشتر با ریسک نسبی سهام و اوراق قرضه مطابقت دارد.

“پرتفوی ۴۰-۶۰ در زمانی که دستیابی به اهرم پرهزینه بود، محبوب شد.”

قانون کلی ۴۰-۶۰ در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به طور گسترده پذیرفته شد؛ یعنی زمانی که بازار سهام عملکرد بسیار خوبی داشت و سرمایه گذاران برجسته اغلب از مزایای پرتفوی های مملو از سهام، تمجید می کنند. با این حال، اوراق قرضه تعدیل شده با ریسک از دهه ۱۹۸۰ تاکنون، به طور قابل توجهی از سهام بهتر عمل کرده اند.

بلاگ

چرا باید به معامله گر بودن خود افتخار کنید؟

معامله گران، بخش بسیار مهمی از اکوسیستم مالی هستند. یک معامله گر کسی است که آنچه را که خودش به دست می آورد تصاحب می کند نه آنچه را که خودش کسب نکرده است یا سزاوار آن نیست”

منتشر شده

در

چرا باید به معامله گر بودن خود افتخار کنید؟

در جامعه دیدگاه منفی نسبت به معامله گری وجود دارد. در این مطلب، سعی داریم در مورد جنبه های مثبت حرفه معامله گری و اینکه چرا یک معامله گر باید نسبت به موقعیت شغلی خودش احساس غرور کند، توضیح دهیم.

برخی عقیده دارند: “یک معامله گر چیزی را خلق یا تولید نمی کند” که این دیدگاه اشتباه است.

در تاریخ تمدن، این معامله گران بودند که با خرید و فروش کالاها در بازار، تجارت و اقتصادها را خلق کرده اند. از لحاظ تاریخی کالاهایی مثل ابریشم، ادویه ها، روغن زیتون، جواهرات، رنگ ها، نمک و بسیاری از کالاهای دیگر در دوران باستان فِنیقیان (Phoenicians) و تمدن بابل (Babylonians) معامله می شدند.

این معامله گران، هزاران سال پیش پایه های سیستم اقتصادی مدرن و نظام سرمایه داری یا کاپیتالیسم (Capitalism) را راه انداری کرده اند و رشد داده اند. شاید بتوان گفت که معامله گران، خالق دنیای مدرن تجارت و اقتصاد نیز هستند.

معامله گران مدرن امروز، مانند گذشته داد و ستد نمی کنند و در حال معامله کردن بر روی دارایی های دیجیتال هستند. این دارایی ها شاید در دنیای ارتباطات به صورت مجازی باشند، اما در حقیقت، ماهیت آن ها به شرکت ها، قیمت کالاها و ارزهای واقعی کشور‌ها گره خورده اند و مبنایی برای ارزشگذاری های حقیقی آن ها هستند.

زمانی که مردم بنزین می زنند، موقع صبحانه آب پرتقال می خورند و یا در جشن نامزدی خود، انگشتری هدیه می دهند، در واقع در ایستگاه آخر بازار معامله گری کامودیتی ها (کالاها)، قرار گرفته اند. اگر برای یک شرکت که به تازگی در بورس عرضه عمومی (عرضه اولیه) شده است، کار می کنید و یا از محصولات و خدمات این شرکت خریداری می کنید، شاید کمی تصورش سخت باشد، اما شما در انتهای گزارشات درآمدی و مالی این شرکت ها قرار دارید.

  • معامله گران، بخش بسیار مهمی از اکوسیستم مالی هستند.
  1. یک معامله گر، سیستم معاملاتی خود را خلق می کند.
  2. معامله گران، نقدشوندگی در بازار ایجاد می کنند و اسپرد (Spread: اختلاف قیمت خرید و فروش) را کاهش می دهند.
  3. معامله گران، زمانی که یک سرمایه گذار می خواهد دارایی را بفروشد، سرمایه خرید آن دارایی را مهیا می کنند.
  4. معامله گران، زمانی که شرکت ها سهام خود را عرضه اولیه می کنند و در دسترس عموم قرار می دهند، سرمایه برای شرکت ها جمع آوری می کنند.
  5. معامله گران، در اصلاحات قیمتی بازار وارد خرید می شوند و نمی گذارند فشار فروش و کمبود نقدینگی، به جامعه منتقل شود.
  6. معامله گران از سرمایه خود خیریه های بسیاری تاسیس کردند تا به افراد کم بضاعت کمک کنند.
  7. معامله گران ثروتمند کمک های زیادی به کمپین ها سیاسی می کنند.
  8. مدیران حرفه ای صندوق هایپوشش ریسک (Hedge Fund) بسیاری از مشتریان خود را ثروتمند کرده اند.
  9. معامله گران موفق زندگی خوبی برای خانواده خود فراهم کرده اند.
  10. مربیان معامله گری خوب به دانش آموزان خود چیزهای زیادی در مورد خودشان آموزش می دهند که می تواند زندگی آن ها را تغییر دهد.

زمانی که بازارها سقوط می کنند، بسیاری از افراد، معامله گران را مقصر می دانند و بیان می کنند “سفته بازارن محرک ریزش بازار بودند!” اما زمانی که معامله گران در سقوط بازار اقدام به خرید می کنند و از ریزش بیشتر جلوگیری می کنند، کسی از آن ها تشکر نمی کند!

بسیاری اوقات فروشندگان به دلیل ریزش بازار مورد حمله قرار گرفتند، اما کسی درک نمی کند که این افراد بعدها مجبور هستند باز هم به بازار آمده و خرید انجام دهند (در بازارهای دو طرفه باید پوزیشن فروش خود را مجددا خریداری نمایند). معامله گران ریسک می کنند و هیچ تضمینی برای موفقیت وجود ندارد. ضمنا فراموش نکنیم که اگر معامله گری ساده بود، همه آن را انجام می دادند.

  • در این جا ۱۵ دلیل برای این که چرا باید به معامله گر بودن خود افتخار کنیم، آورده ایم.
  1. شما شجاعت ریسک دارید که عده ای کمی از افراد چنین ویژگی دارند.
  2. معامله گری اگر درست انجام شود مانند بسیاری از کسب و کارها می تواند موفقیت آمیز باشد. یک معامله گر باید افتخار کند که کارآفرین است.
  3. یک معامله گر می‌تواند از معامله ارزها سود کسب کند و قربانی تنزل یا کاهش قدرت پول داخل جیب خود نشود.
  4. به عنوان یک معامله گر فعال در بازاز سهام می توانید در درجه ای بالاتر از کارمند و در رتبه ای مساوی با صاحب کسب و کار به معامله سهام بپردازید.
  5. معامله گر می تواند از درآمد و فروش شرکت سود کسب کند و تنها محدود به حقوق نباشد.
  6. یک معامله گر سود ده شبیه به ورزشکار زبده ای است که عملکرد بهتری نسبت به بقیه در زمین بازی دارد و امتیازی بیشتری به دست می آورد.
  7. معامله گران حتی می توانند، آگاهانه با پول خود شرط بندی کنند.
  8. شما وارد صنعتی شده اید که پتانسیل درآمد نامحدودی دارد.
  9. شما مایلید در مورد ضعف های احساسی، غرور و کنترل خود یاد بگیرید.
  10. شما به اندازه کافی اعتماد به نفس دارید که در جهت مخالف بازار وارد معامله شوید.
  11. شما مایلید کاری انجام دهید که اکثر افراد، حاضر به انجام آن نیستند.
  12. بسیاری از افراد جامعه فکر می کنند شما قمارباز هستید، اما نمی دانند شما در حال طراحی کازینوی خود هستید.
  13. در دنیایی که همه حرف می زنند، شما مرد عمل هستید.
  14. در دنیایی که همه شروع می کنند، شما خاتمه می دهید.
  15. در دنیای منتقدان شما، سازنده هستید.
“نماد روابط حاضر بین انسان ها، نماد اخلاقی احترام انسانی، معامله گران هستند. ما که مبتنی بر ارزش ها زندگی می کنیم نه بر اساس چپاول و غارت ثروت دیگران، معامله گریم! هم از بعد جسمی و هم روحی. یک معامله گر کسی است که آنچه را که خودش به دست می آورد تصاحب می کند نه آنچه را که خودش کسب نکرده است یا سزاوار آن نیست” 

Ayn Rand

  • همه ما معامله گر هستیم.
  • برخی زمانشان را برای حقوق معامله می کنند.
  • برخی شهریه را برای مدرک معامله می کنند.
  • برخی ریسک را برای سود معامله می کنند.
  • برخی خوشبختی را برای امنیت معامله می کنند.
  • برخی قانون را برای سیاست‌ معامله می کنند.
  • برخی اصول اخلاقی را در ازای پول معامله می کنند.
  • پس همه ما معامله گر هستیم اما عده کمی این مسئله را درک می کنند.

ادامه مطلب

بلاگ

نقل قولی از وارن بافت: نظم و انضباط و نه گفتن!

سرمایه گذاری سخت است. افراد باهوش زیادی وجود دارند که ایده های هوشمندانه زیادی را مطرح می کنند. به طور فزاینده ای، فکر می کنم بخشی از هنر سرمایه گذاری داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن است.

منتشر شده

در

نقل قولی از وارن بافت: نظم و انضباط و نه گفتن!

یکی از چیزهایی که درباره وارن بافت (Warren Edward Buffett) وجود دارد و من کاملا از آن متنفرم این است که او نقل قول های زیادی دارد که پس از شنیدن آن پیش خودم می گویم: “خب معلومه! چقدر پیش پا افتاده … ” و سپس چند سال بعد به چیزی برخورد می کنم و بلافاصله یکی از نقل قول های بافت به ذهنم می رسد و با خود می گویم: “خدایا! در آن جمله چه درسی بود. او چگونه این کار را می کند؟”

به هر حال، من فکر می کنم یکی از کلیدهای موفقیت در سرمایه گذاری این است که باید همواره یک ماشین یادگیری باشیم؛ من که سعی می کنم باشم. مطمئناً احساس می کنم در ۱۸ ماه گذشته چیزهای زیادی یاد گرفته ام (و فراتر از آن، من همیشه به دنبال یادگیری روش هایی برای “یادگیری بهتر” هستم) به عنوان بخشی از این فرآیند یادگیری، معمولا یک یا دو بار در سال یک نقل قول از بافت وجود دارد که واقعا در مورد من صدق می کند و باعث می شود یک درس جدید را به بخش ناخودآگاه ذهنم بسپارم. بنابراین تصمیم گرفتم یک مجموعه شش ماهانه تهیه کنم که در آن نقل قول هایی از وارن بافت را بنویسم که در شش ماه گذشته درس بزرگی از آن ها گرفته ام.

به نظرتان کدام نقل قول را برای شروع انتخاب کرده ام؟ یک نقل قول که در مورد نظم و انضباط است. او تعدادی زیادی جملات درباره دیسیپلین دارد اما من این یکی را انتخاب می کنم.

“برای موفقیت در سرمایه گذاری در طول زندگی نیازی به IQ بالا، بینش تجاری غیرمعمول یا اطلاعات خاص نیست. آنچه مورد نیاز است، یک چارچوب‌ فکری مناسب برای تصمیم گیری و توانایی حفظ آن چارچوب دربرابر تخریب توسط احساسات است. شما باید نظم عاطفی داشته باشید”

فکر می کنید چرا این نقل قول را برای شروع انتخاب کردم؟

من همیشه ارزش نظم و انضباط را در زندگی شخصی می دانستم، اما نیمه اول سال ۲۰۲۲ به من نشان داد که نظم و انضباط در معامله گری و سرمایه گذاری نیز چقدر حیاتی است.

داستان علاقه من به بستنی یک شوخی همیشگی بین من و همسرم است. من عاشق شیرینی هستم. اگر یک بستنی بزرگ با طعم مورد علاقه من را بخریم، قبل از اینکه به وعده بعدی برسد من آن را تمام کرده ام! فقط دو راه برای کنترل اشتهای سیری ناپذیر من نسبت به بستنی پیدا کرده ایم.

  1. برای من، اینکه رژیم بدون قند داشته باشم.
  2. برای او، اینکه هنگام خرید بستنی بگوید “این بستنی برای تو نیست”، به این معنی که من مجاز به خوردن آن نیستم.

بنابراین تنها راه من برای رعایت نظم و انضباط و نه گفتن به بستنی و بسیاری از شیرینی های دیگر این است که هرگز به آن لب نزنم. بدون هیچ استثنائی مانند، “امشب فقط یک قاشق”. در واقع یا پرهیز کامل یا پرخوری کامل، حد وسط وجود ندارد.

این موضوع چه ربطی به سرمایه گذاری دارد؟

با نگاه به گذشته، بدیهی است که بسیاری از سهام (به ویژه سهام در حال رشد/ یا سهام فناوری) خیلی خوش بینانه قیمت گذاری شده اند یا به عبارتی بیش از حد ارزشگذاری شده اند. بسیاری از این سهام نسبت به سطوح قبل از کووید، بیش از دو برابر شده و به سرعت در حال رشد بودند. در حالی که این شرکت ها سودآور نبودند، سرمایه گذاران به تقاضای عظیم برای کالاها و خدمات نگاه می کردند و می گفتند: “سودهای فعلی را فراموش کنید. زمانی که این شرکت ۲۵ درصد از تقاضای کل را تصاحب کند، ارزش زیادی خواهد داشت.”

با ادامه روند صعودی سهام، آخرین خرس ها نیز به حاشیه رفته و سرمایه گذاران برای خرید سهام در هر قیمتی صف کشیده بودند.

بسیاری از سرمایه گذاران با خرید این سهام در انتهای چرخه متضرر شدند، اما بسیاری از سرمایه گذاران زیرک با زودتر خریدن سهام به سودهای شگفت انگیز دست یافتند، و اساساً هرگز هیچ پولی را از روی میز برنداشتند تا در زمان مناسب با استفاده از معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) سهام را در بالاترین قیمت بفروشند.

توضیح: معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) معمولاً به عمل غیراخلاقی بارها و بارها خرید و فروش یک اوراق بهادار گفته می شود تا دیگران را گمراه کند که تقاضا برای آن سهام بیشتر از آنچه که به نظر می رسد، وجود دارد.

بدیهی است که داستان فوق کمی ساده تر از واقعیت است، اما اگر بازارها را از نزدیک دنبال کنید، نمونه های متعددی از سهام و شرکت هایی که در مورد آن ها صحبت می کنم را می شناسید.

در هر صورت، من اینجا نیامده ام تا از سرمایه گذار خاصی نام ببرم. من هم مطمئناً از این خط فکری مصون نبوده ام. من چندین معامله بزرگ داشتم که مستقیماً در حال بالا رفتن بودند و به اهداف قیمتی من رسیدند (یا از آن هم فراتر رفتند)، با این حال آن ها را تا حدودی به دلیل ملاحظات مالیاتی نفروختم. اما دلیل اصلی من برای نفروختن این بود که سهام همچنان بالا می رفت و من فکر می‌کردم شرکت چقدر خوب عمل کرده است و مدیریت آن از هوای رقیق نیز ارزش ایجاد می کند!

به عنوان مثال، تصور کنید سهامی را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودم و فکر می کردم که ارزش آن ۱۰۰ دلار است. به یاد دارم تنها چند هفته منتظر ماندم و قیمت آن به تقریبا ۹۵ تا ۱۰۵ دلار افزایش یافت و من با خود گفتم: “نباید بفروشم! الان بدهی مالیاتی‌ سنگینی برایم خواهد داشت، در صورتی که با مدیریت آن، سود مرکب به قدری می شود که همچنان پس از پرداخت مالیات نیز، بازدهی با ریسک تعدیل شده مناسبی دریافت خواهم کرد”. بطور کلی، سهامی که از آن ها یاد می کنم در حال حاضر همگی در محدوده ای بین ۵۰ تا ۷۰ دلار معامله می شوند.

با نگاه به گذشته، همیشه من به شرکت های مورد علاقه ام با توجه به حداکثر تقاضای موجود برای محصولات آن ها نگاه می کردم و سعی می کردم خودم را قانع کنم تا آن ها را بخرم و اجازه دهم که تا ابد به رشد و ایجاد سود مرکب برای من ادامه دهند.

یکی از مقصرهای اصلی در این مورد برای من، شرکت تولید دستگاه ورزشی پلوتون (Peloton) بود. من در سال گذشته بدون توقف در مورد این شرکت نوشتم و این تا حدی به این دلیل بود که من همواره در حال ورزش با دستگاه ورزشی این شرکت بودم. همچنین این مسئله به این دلیل بود که فکر می کردم پلوتون یک شرکت پیشرو در بازار خواهد بود که حداکثر تقاضای موجود را در دست می گیرد و به زودی، می تواند فرصت خرید فوق العاده‌ دیگری مانند آمازون (Amazon)، تسلا (Tesle) یا نتفلیکس (Netflix) باشد.

در زمانی که شرکت افزایش سرمایه داده بود، مقاله‌ای با عنوان “سهام پلوتون را با مسئولیت خودتان بفروشید” نوشتم، شرم آور است! زمانی که سهام آن در حدود ۱۰۰ دلار بود، و هیچ ایرادی در کار آن ها که افزایش سرمایه دادند و تمام اعتبار شرکت را بلعیدند، نمی دیدم. زمانی که من در مورد پلوتون صحبت می کردم سهام آن در محدوده ۸۰ دلار بود، و اکنون قیمتش تک رقمی شده و دیگر حتی هیچ علاقه ای نیز به آن ندارم. بله، شرایط تغییر کرده است، اما اگر علاقه مند بودن به یک سهام در محدوده ۸۰ دلار و عدم علاقه به آن در محدوده ۸ دلار آن هم تنها چند ماه بعد، نشانه یک خط فکری ضعیف و اشتباه نیست، پس چیست؟

اما این ها چه ربطی به اعتیاد من به بستنی، و نقل قول وارن بافت در مورد نظم و انضباط دارد؟

سرمایه گذاری سخت است. افراد باهوش زیادی وجود دارند که ایده های هوشمندانه زیادی را مطرح می کنند. به طور فزاینده ای، فکر می کنم بخشی از هنر سرمایه گذاری داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن است.

به فرصت هایی که تنها “خوب به نظر می رسند” نه بگویید. به ایده هایی که کاملا در محدوده شناخته شده شما قرار نمی گیرند و به قدر کافی درباره آن ها نمی دانید، نه بگویید. به گرفتن تنها یک بروشور کوچک در مورد ایده هایی که به طور کامل در مورد آن ها تحقیق نکرده اید، نه بگویید.

Learn to say No

ساده به نظر می رسد. اما  اینکه تمام وقت خود را صرف تحقیق در مورد سهام و صحبت با سرمایه گذاران هوشمند دیگر کنید، واقعاً سخت است. راحت است که اجازه دهید تنها اندکی از نظم و انضباط خود منحرف شوید، اما قبل از اینکه متوجه شوید خودتان را در حال خوردن یک ظرف بزرگ از گیلاس می یابید. منظورم خرید سبدی از شرکت های در حال رشدی است که سودآور نیستند، اما همه با آن ها به بازدهی های بیشتر از ۵۰% رسیده اند و در مقایسه با حداکثر بازار در دسترس برای محصولاتشان (TAM) و پتانسیل رشد عظیمشان، ارزان‌ به نظر می رسند.

زندگی می تواند به سرعت شما را به دام بیندازد. خوردن “فقط یک لیوان بستنی” می تواند به سرعت به خوردن یک عدد بستنی بعد از هر وعده شام به مدت دو هفته متوالی تبدیل شود و ۲ کیلوگرم وزن اضافه کنید. سفته بازی ها در بازار سهام می توانند واقعاً به سرعت باعث ۹۰ درصد کاهش در قیمت سهام شوند، و مهم نیست که چقدر معامله شما روی آن کوچک است. وقتی روی یک معامله ۹۰% ضرر می کنید، در نهایت تاثیر خود را بر بازده شما می گذارد!

برای من، داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن، به معنای نه گفتن به شرکت هایی است که جریان نقدی آزاد زیادی از خود بجا نمی گذارند (یا برنامه ای برای انجام این کار در کوتاه مدت ندارند). بله، می دانم که این امر مانع از رشد بسیاری از کسب و کارهای واقعاً جذابی می شود که سودآورد نیستند، اما من آموخته ام که داشتن پشتیبانی جریان نقدی برای متقاعد شدن درباره خوب بودن یک شرکت برای من بسیار حیاتی است.

اگر شرکتی پشتیبانی جریان نقدی را نداشته باشد، احتمالاً برای من مناسب نیست. من در مورد آن قانع نمی شوم و نمی توانم معاملات خوبی روی آن داشته باشم. اگر بالا رفت نمی دانم چه زمانی آن را بفروشم، و اگر کاهش یافت نمی توانم تصمیم بگیرم که آیا یک فرصت خرید است یا نشانه ای است که تمام محاسباتم اشتباه بوده است.

این بدان معنا نیست که من نمی توانم از شرکت هایی که جریان نقدی ندارند چیزی بفهمم. یا بدان معنا نیست که نمی توانم آن ها را مطالعه کنم، درباره آن ها تحقیق کنم، یا به این فکر نکنم که چگونه آن ها با بقیه تفکرات من مطابقت دارند و بر شرکت هایی که در آن ها سرمایه گذاری می کنم تأثیر می گذارند.

من فقط باید نظم و انضباط کافی داشته باشم که آن ها را نخرم.

یک حوزه دیگر نیز وجود دارد که کاملاً با نظم و انضباط تناسب دارد و شایان ذکر است. من همیشه یک شکاک بزرگ نسبت به بیت کوین (Bitcoin) و کریپتوکارنسی ها (Cryptocurrencies) بوده ام.

زمانی که آن “دارایی ها” مستقیماً در حال حرکت به سمت بالا بودند، من زمان زیادی را صرف نگاه کردن و فکر کردن در مورد آن ها کردم. هر پروژه رمزنگاری که به آن نگاه می کردم، فکر می کردم بازآفرینی فوق العاده ناکارآمدی از مشکلاتی است که قبلاً حل شده اند، یا اغلب فکر می کردم تنها یک طرح پانزی (Ponzi Scheme) هستند. اما وقتی بقیه به من گفتند که کریپتو دنیا را تغییر می دهد، به تحقیق ادامه دادم و سرم را به علامت بله تکان دادم، زیرا قیمت های کریپتو به شدت در حال بالا رفتن بود و این افراد روز به روز ثروتمندتر می شدند.

در واقع، به پروژه ای نگاه می کنم، و با خود فکر می کنم “احمقانه و غیراقتصادی به نظر می رسد یا به نظر می رسد که یک طرح پانزی باشد”…. اما همچنان به تحقیق درباره آن ادامه می دهم زیرا افراد زیادی قبلا از طریق آن ثروتمند شده اند. با نگاه به گذشته، آن تحقیق ها در حقیقت فقط زمانم را تلف کرد، و آن پروژه ها هم در واقع عمدتاً پانزی یا واقعاً احمقانه بودند.

من در مورد برخی از سهام میم (meme stocks) که در اوایل سال ۲۰۲۲ سر به فلک کشیدند و متعاقباً سقوط کردند نیز، همین احساس را دارم. همیشه کاملاً واضح به نظر می رسید که برخی از فین تک ها ( شرکت های فناوری مالی) که سر به فلک می کشیدند، از منظر کسب و‌ کار و اقتصاد افتضاح بودند و تنها یک پلتفرم زیبا و آراسته شده (که گاهی آن هم افتضاح بود) بر پایه یک کسب و کار ضعیف دیگر بودند (مانند بیمه، بانک، و غیره؛ چیزی شبیه به شرکت Lemonade با نماد LMND). وقتی آن سهم ها مستقیماً در حال بالا رفتن بودند، تمایل داشتم حرف افرادی را که می گفتند این شرکت ها قرار است دنیا را تغییر دهند باور کنم، حتی با اینکه به نظر می رسید اکثر آن ها به جز گفتن “فناوری در حال تغییر جهان است” تحقیقات دیگری انجام نداده اند.

در ادامه اما سعی می کنم نظم و انضباط داشته باشم و به چیزهایی که به وضوح احمقانه است نه بگویم. همچنین سعی می کنم وقتی یکی از آن ها را دوباره دیدم، بجای اینکه فقط بگویم پانزی! پانزی! کار مفیدتری انجام دهم. من نمی خواهم کسی باشم که در شبکه تلوزیونی CNBC فریاد می زند فلان چیز احمقانه است، اما دفعه بعد که چیزی احمقانه مانند استیبل کوین ها یا ارزهای دیجیتالی دیدم که به ازای استیک کردن ۲۰ درصد بازدهی می دهند، می دانم چه کار کنم. فوراً می گویم: “نه، این یک ایده احمقانه است و احتمالاً یک پانزی باشد” و از آن رد می شوم و یا ایمیلم را می بندم.

توضیح ۱: طرح پانزی نوعی کلاه برداری است که سرمایه گذاران را فریب می دهد و با پول سرمایه گذاران جدید به سرمایه گذاران قبلی سود می پردازد.

توضیح ۲: سهام میم یا meme stock، به سهام شرکتی اطلاق می شود که به صورت آنلاین و از طریق پلتفرم های رسانه های اجتماعی طرفدارانی شبیه به یک فرقه به دست آورده است.

نظم و انضباط اهمیت بسیار زیادی دارد و در معامله گری و سرمایه گذاری به آن نیاز است! به گمانه زنی ها نه بگویید. به شرکت هایی که درباره آن ها شناخت کافی ندارید، نه بگویید. منتظر بمانید تا فرصت ها شما را پیدا کنند.

این مقاله توسط اندرو واکر (Andrew Walker)، مدیر پورتفولیوی Rengeley Capital به رشته تحریر در آمده است.

ادامه مطلب

عضویت در خبرنامه

تبلیغات

برترین ها